سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زاغه نشین

بدتر شد!

    نظر

هر چه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد


و نرفت از دل من مهر و وفا، بدتر شد


مثلا خواستم این بار موقر باشم


و به جای «تو» بگویم که «شما»، بدتر شد


این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد


بلکه برعکس، فقط رابطه ها بدتر شد


آسمان وقت قرار من و تو ابری بود


تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد


چاره دارو و دوا نیست که حال بد من


بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد


روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت


آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد...


صف

    نظر

 

باران بدجوری به صورتش می خورد.سرش را بالا گرفت و مأیوسانه نگاهی به صف طویل اتوبوس انداخت.صدایی گفت:ببخشید آقا!ساعت چنده؟

مرد برگشت و نگاهی به صورت درهم رفته پیرمرد انداخت و بی حوصله گفت:پنج.

با توقف اتوبوس جنب و جوشی در صف افتاد.جمعیتی که توی اتوبوس بودند کمی جابجا شدند:بیا تو آقا...یه نفر جا داره!

مرد برگشت و نگاهی به پیرمرد انداخت و یک قدم عقب کشید:شما بفرمایید پدر جان!

پیرمرد سوار شد.صورت خندان پیرمرد از پشت شیشه اتوبوس به مرد آرامش می داد.

باز هم باران می بارید اما این بار مرد نفر اول صف بود...

 


گرگ و پیر زن!

    نظر

گرگ گرسنه ای برای تهیه غذا به شکار رفت.

در کلبه ای در حاشیه دهکده پسر کوچکی داشت

گریه می کرد وگرگ صدای پیرزنی راشنید که داشت

به او می گفت:((اگر دست از گریه و زاری برنداری تو

رابه گرگ می دهم.))

گرگ از آنجا رفت و...

نشست و منتظر ماند تا پسر کوچولو را به او بدهند.

شب فرا رسید و او هنوز انتظار می کشید.

ناگهان صدای پیرزن را شنید که می گوید:((کوچولو

گریه نکن من تو را به گرگ نمی دهم.بگذار همین که

گرگ پیر بیاید او را می کشیم

گرگ با خود گفت :((انگار اینجا آدم هایی پیدا

می شوند که چیزی می گویند.اما کار دیگری می کنند.))

و بلند شد و روستا را ترک گفت .))


دو قورباغه!

    نظر

دو تا قورباغه درون یه چاه گیر افتاده بودند.

تعدادی قورباغه بالای چاه جمع شده بودند که ببینن چه اتفاقی برای اون دو تا قورباغه می افته.

قورباغه هایی که بالای چاه جمع شده بودند به اون دو تا قورباغه مدام می گفتند سعی نکنید شما نمی تونید از این چاه بیرون بیاین....

در حالی که قورباغه ها بالا منتظر بودند چه اتفاقی می افته... ناگهان یکی از قورباغه ها خودشو از چاه بیرون کشید و قورباغه دیگه

با اینکه تلاش های متعددی برای نجات پیدا کردن کرد،عاقبت تلف شد.

به نظر شما قورباغه اولی چطور تونست نجات پیدا کنه در حالیکه قورباغه دومی تلف شد.....؟

قورباغه اولی:ناشنوا بود و هیچ صدایی نمی شنید.وقتی بالا رو نگاه میکرد از حرکات قورباغه ها اینطور فکر می کرد که اونا دارن تشویقش

میکنن و تلاشش رو بیشتر و بیشتر می کرد و انگیزه پیدا کرده بود.

قورباغه دومی:شنوا بود و میشنید که قورباغه ها دارن میگن سعی نکنید شما نمی تونید نجات پیدا کنید و دلیل شد که قورباغه شنوا نا امید بشه و

هلاک شد!


لیوان آب

    نظر

توی خونه نشسته بودیم،یک لیوان آب روی زمین بود،بابام حواسش نبود پاش خورد به لیوان وتمام آب لیوان

ریخت رو زمین و بابام با صدای بلند گفت:این چه جای لیوان گذاشتنه.......

چند روز بعد دقیقا همون اتفاقات تکرار شد،لیوان روی زمین بود،اما من متوجه نشدم و آب لیوان رو زمین چپ شد.

پدرم با صدای بلند گفت:مگه کوری،چشات رو باز کن،مگه لیوان رو ندیدی.......!!!


گفته های بزرگان و متفکران

    نظر

سعی کن زیبایی در نگاه تو باشد،نه در آن چیز که به آن می نگری.

--------------------------------

چنان باش که به هر کسی بتوانی بگویی "مثل من رفتار کن"

------------------------------------------

آنکس که خود را گرامی بدارد،شهوت در نزد او حقیر و پست می شود "امام علی (ع)"

---------------------------------------------------------

مهم نیست قفل ها دست کیست،مهم اینه که کلید ها دست خداست.

----------------------------

شکستی نیست،مگر دست کشیدن از تلاش.

---------------------------------

به نیکی گرای و میازار کس          ره رستگاری همین است و بس

---------------------------------

از دیروز بیاموز،برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش.

--------------------

دشوارترین قدم همان قدم اول است.

--------------------

یا چنان نمای که هستی،یا چنان باش که می نمایی.

------------------------------

باید از بدی کردن بیشتر بترسیم تا از بدی دیدن.

-----------------------------

فرزندان شاهکار آفرینش اند،به اسرار این شاهکار بیشتر توجه کنیم.

-------------------------------------------

انسان ها همان می شوند،که اغلب به آن فکر می کنند.

---------------------------------------

مردی که آینده نداره،همیشه به گذشتش برمیگرده.

---------------------------

هیچکس توی این دنیا کامل نیست.

------------------

اگر می خواهی برای حال و آینده مفید باشی از گذشته درس بگیر "ناپلئون"

------------------------------------------

کسی که از احمق تعریف کند احمق تر از اوست.

-----------

نادانی مرگ است "امام علی(ع)"

_________________________________________________


سگ باهوش

    نظر

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید .کاغذ را گرفت.روی کاغذ نوشته بود" لطفا12 سوسیس و یه ران گوشت بدین" . 10 دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت .سگ هم کیسه راگرفت و رفت .

 قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد .

سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید . با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلوحرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد .قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند .

اتوبوس آمد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت .صبر کرد تا اتوبوس بعدی آمد دوباره شماره آنرا چک کرد اتوبوس درست بود سوار شد.قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.

اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد .پس از چند خیابان سگ روی پنجه باند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد.قصاب هم به دنبالش.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید .گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید .اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.

سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.

مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد.قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.

مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت:تو به این میگی باهوش ؟این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه !!!

نتیجه اخلاقی :

اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.

و دوم اینکه چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است .

سوم اینکهبدانیم دنیا پر از این تناقضات است.

پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته هایمان را بدانیم